از کجا ميدونستيد من از پياز خوشم نمياد؟

راستش چانگ-هو بهم گفته بود

 

...اما لطفاً سوتفاهم نشه

چانگ-هو کمي از خوبي ُخصوصياتتون برام تعريف کرد و ازم خواست مثل يه مرد واقعي باهاتون برخورد کنم نه بعنوان يه دکتر

 

درسته..اون منُ خيلي خوب ميشناسه

 

 

 

اومدي

 

چي شده؟

نميخواي چيزي ازم بپرسي؟

مثلا ًچي؟

اين اولين بار بود که قرار ميذاشتم

کنجکاو نيستي بدوني چيکارا کرديم؟

خيلي خب،بگو ببينم چيکارا کردين

بهتون خوش گذشت؟

 

...اول رفتيم سينما

بعد تو يه رستوران ايتاليايي غذا خورديم

بعدشم منُ رسوند خونه

 

خوبه

 

چيزي مونده که نگفتي؟

 

...فقط

 

راستش داشتم به تو فکر ميکردم

 

احتمالاً اون فيلمي که ما نگاه کرديم تو هم دوست داشتي ببيني

 

پيتزا،غذايه مورد علاقه ـته

 

تو هميشه به من فکر ميکني

 

اين چيزي بودکه ميخواستي بشنوي؟

چرا روزتُ با فکر کردن به من خراب کردي؟چرا يهو انقدر مهربون شدي؟

 

چون تو هميشه مراقبم بودي

 

به لطف تو تونستم با مرد مورد علاقم قرار بذارم،ممنون از کمکت

...در مورد اون
چانگ-هو...اشکالي نداره-

 

اما خودمُ در مقابلش مثل احمقا حس کردم

 

نميدونستم در مورد من باهاش صحبت کردي، کاشکي قبلش بهم ميگفتي

 

اما اشکالي نداره

 

...فقط ميخواستم..فقط

 

من ميرم داخل

 

اين همون آدمِ؟عجيب غريب نميزنه!؟

چرا

تو شيکمش چاقو زدن ،تازه پليس ام نتونسته هويتشُ شناسايي کنه

 

"اون-سو بهترينِ"

من حتي نميدونم کي هستم،چطور ميتونم بهت بگم چه احساسي دارم؟

 

پدر،من ميرم بازار خريد کنم

چيزي احتياج نداري؟

نه

 

کجا ميري؟

ميرم بازار

به اندازه کافي غذا داريم

سبزيجات تموم شده

 

!مراقب باش

 

!اون-سو! اون-سو

 

چي شده؟

يادم رفت بهش بگم موتور ماشين خوب کار نميکنه

چي؟

 

يادم رفت بهش بگم موتور ماشين خوب کار نميکنه

 

اون-سو هنوز زنگ نزده؟

 

گوشيشُ با خودش نبرده

 

مطمئني تو اين بارون ميتوني بري؟

پيداش کردم باهاتون تماس ميگيرم

بذار منم بيام

نه نيازي نيست..خودم ميرم

مطمئنم الان تو ماشين حسابي ترسيده

همين که پيداش کردم فوراً تماس ميگيرم

!من رفتم-
!مراقب باش-
!باشه-

 

!کاپوتُ باز کن

 

اون-سو کجايي؟

 

!جي اون-سو

 

مُچَکرم

 

خيلي خوشانسي که امروز از اينجا رد شدم

اگه نميومدين مجبور بودم تا خود صبح تو ماشين بخوابم

 

بيا خودتُ خُش کن، وگرنه سرما ميخوري

نه بابا با اين بدن سالم چيزيم نميشه

 

ماشين چي شد؟

تو نصفه راه خراب شد

 

آقاي دکتر منُ رسوند

چانگ-هو رم ديدي؟

چانگ-هو؟چانگ-هو مگه خونه نيست؟

نه خيلي وقته اومدِ دنبالت

چــي؟

ديونه شده

نگران نباش

خودش برميگرده

!ولم کن بايد برم

!اون-سو

اگه گم بشه معلوم نيست چه بلايي سرش مياد،بايد پيداش کنم

همينجا بمون،من ميرم دنبالش

نه نميشه

 

آخه تو اين بارون شديد چرا بايد دنبال من بگرده؟

خودم ميتونستم برگردم خونه

 

شما دوتا خيلي جالب ـيد-
چي؟-

...تو نگران چانگ-هو ميشي

چانگ-هو ام هميشه نگران تو ميشه...

نه اونطور که فکر ميکنيد نيست،چون اون حافظشُ از دست داده

فکر ميکنم عقلشم از دست داده

مثل يه بچه اي ميمونه که چهار دست و پا راه ميره

 

!اگه پيدات کنم کشتمت، چانگ-هو

 

چانگ-هو خيلي خوشانسه که يکيُ داره اينقدر نگرانشه

 

اون چانگ-هو نيستش؟

 

چانگ-هوئه،درسته؟

 

چي شده؟زخمي شدي؟کجات زخمي شده؟حالت خوبه؟

 

ديونه احمق، چرا هميشه نگرانم ميکني؟

چرا تو اين بارون شديد اومدي دنبالم؟

وقتي اينجا رو نميشناسي چرا اينقدر کله شق بازي !درمياري؟ببين با خودت چيکار کردي

 

بذار ببينم،ميتوني حرکتش بدي؟

 

ميتوني راه بري؟

 

!هي،چانگ-هو
مشکل تو چيه؟

 

چرا اينجوري رفتار ميکني؟

مگه من چيکار کردم که از دستم عصباني هستي؟

!برو کنار

!نميرم! نميخوام برم

اول توضيح بده چرا انقدر عصباني هستي

تو فکر کردي کي هستي؟

چرا بايد برات توضيح بدم؟

 

چي؟

 

دوچرخم بخاطر تو شکست،بخاطر همين از دستت عصباني ام

حالا راضي شدي؟

اصلاً کي به تو گفته بود دنبال من بگردي؟

 

نگرانت شده بودم،فکر کردم اتفاقي برات افتاده

 

اما ديگه همچين کاريُ نميکنم

پس نگران نباش

 

بيا بريم اون-سو

 

چانگ-هو،سوار ماشين شو

اگه اينجوري ادامه بدي وضعيت پات بدتر ميشه

 

ما بريم دکتر

بذاريد تنها باشه تا بتونه خودشُ آروم کنه

 

اون-سو،چرا تنها برگشتي؟

چانگ-هو کجاست؟

!اون-سو

 

درُ باز کن،چانگ-هو کجاست؟

پيداش نکردين؟

 

از اين به بعد ديگه دنبالت نميگردم

پس نگران نباش

 

چرا باهمديگه برنگشتين؟

 

پات چي شده،نکنه شکسته؟

نه چيزي نشده

فقط دوچرخه ـم شکسته

 

با همديگه دعوا کردين؟

اون-سو بدون اينکه چيزي بگه يه راست رفت اتاقش

تا الانم خودشُ حبس کردهُ بيرون نيومده

ميخواست تو اون وضعيت زنجير دوچرخه رو تنظيم کنه

 

منم باهاش بدرفتاري کردم، بخاطر همون از دستم عصباني شد

آه جداًً؟

بعضي موقع ها رفتاراش !بچگونه ميشه.زود بريم داخل

 

برو يکم استراحت کن،باشه؟

 

چانگ-هو کجاست؟

نميدونم،حتماً اتاقشه

ممکنه مريض شده باشه

برو بالا يه سر بهش بزن

خودش بموقع بلند ميشه، غذامونُ بخوريم

 

چانگ-هو دوست نداره که ناراحتت کنه، پس تو اول برو پيشِش

 

چرا از دستش عصباني هستي؟فکر نميکنم اون کار اشتباهي کرده باشه

بابا،مقصر اونِ که بدون هيچ دليلي از دستم عصبانيه

حتماً دوباره طبق معمول بهت گفته مقصر منم

 

ماشينُ گذاشتم تعمير گاه

ميرم بيارمش

 

پروژمون خيلي به تاخير افتاده،تونستي تمام اراضي رو بخري؟

بله فقط يه زمين مونده که مالکش رضايت نميده

 

کدوم ناحيه ـست؟

دقيقاً ميشه وسط مجموعه صنعتي، جايي که پروژه شروع ميشه

پول بيشتري بهشون پيشنهاد بده، پروژه بايد هر چه سريعتر شروع بشه

بايد اين هفته مشکلُ حلش کني

متوجه شدم

ميتوني بري

 

قربان،خانم سو-جين تشريف آوردن

 

آماده شده؟

 

چند قطعش خوب کار نميکنه، فقط با سرعت رانندگي نکن

دستگيره درم شکسته، انگار يکي عمداً شکونده

واست عوضش کردم

دستگيره در؟يعني کي اينکار کرده؟دزد؟

چيز باارزشيم داخل ماشين نبود که

هزينش چقدر ميشه؟

فقط زياد نخواه که ميدوني پولدار نيستم

هر کسي که اينجا زندگي ميکنه درآمدش کمِ
5000 وون کافيه

 

!خيلــي گرون حساب کردي

فقط هزينه تاميرش1150 وونه

 

خبرهارو شنيدي؟

قراره اينجا يه مجموعه صنعتي ساخته بشه،اما مقصر پدر توئه که تا الان شروع نشده

کي گفته؟چرا پدر منو سرزنش ميکنيد؟

با ايجاد اين کارخونه کلي فرصت شغلي ايجاد ميشه

تازه از نظر تجاري ام توسعه پيدا ميکنيم

سعي کن پدرتُ قانع کني تا زمينشُ بفروشه

 

!بفرماييد

ممنون

 

خيلي منتظر موندي؟

سرت شلوغ بود؟

فکر کردم دوباره با يکي از مرداي که قرار داري به مشکل برخوردي

و به کمکم احتياج داري...

 

امروز نمايشگاه ام زود تعطيل شد

خواستم براي نهار مهمونت کنم

دفعه قبل بخاطر کمکي که کردي، نتونستم بخوبي ازت تشکر کنم

 

هوا امروز خيلي خوبه،نه؟

آره

 

اون کيه؟

 

!اوني

 

هر موقع با هم بيرون ميايد به منم خبر بديد، منم اينجا رو دوس دارم

 

ما معمولاً با هم بيرون نميريم

من آدم بيکاري نيستم، حتي وقت آزادم زورکي گيرم مياد

 

جداً؟

نميخواي دوستاتُ به من معرفي کني؟

آه چرا،اين کريستينه ،وقتي تو پاريس درس ميخوندم اوقات خوشي رو باهمديگه ميگذرونديم

کريستين،ايشون خانم سو-جينِ و ايشون هم آقاي تائه-مينِ، مدير شرکتمون هستن

از آشنايتون خوشوقتم

منم از آشناييتون خوشوقتم،فکر ميکنم تعريفتونُ خيلي زياد شنيدم

 

از اونجايي که تو کسب و کارش آدم موفقيه

خيلي آدمِ خودپسنديه

 

بازم برات شراب بريزم؟

ماشين سوار ميشم،همين کافيه

 

ميبينم مدير جانگم يه مرد ِ

 

ميدونستي هر موقع مست ميکنم به آقاي جانگ زنگ ميزنم

مهم نيست چقدر مست باشم

هميشه منُ ميذاره روي تختم

داشتم کم کم به مَرد بودنش شک ميکردم

شايدم فقط به من هيچ حسي نداره

 

موضوع خنده دار چيه؟

آها اين مرد قبل از تو

تنها مرديه که جذب من نشده

 

بخاطر همين داشتم سر به سرش ميذاشتم

منظورت دوستِتِ؟

 

من بايد به يه جلسه برسم

 

بعداً باهات تماس ميگيرم

 

اوپا-
هي-

گفت باهات تماس ميگيره ديگه

از انتظار کشيدن خوشت نمياد؟

 

چانگ-هو

 

!چانگ-هو

 

تا الان خوابيدي؟

 

!چانگ-هو

 

چند قطعش خوب کار نميکنه فقط با سرعت رانندگي نکن

دستگيره درم شکسته ،انگار يکي عمداً شکونده

واست عوضش کردم

 

من اومدم.بابا چيکار ميکني؟

 

نکنه مريض شدي؟

چانگ-هو تب کرده

داروها کجاست؟

چانگ-هو؟

 

ديونه،آخه چرا اينقدر لجبازي کردي؟

چيکار کنم؟

پيداش کردم

 

بيا، بيا،اينو بخور

 

بيدار شدي؟

 

تمام روز خوابيده بودي،الان احساس بهتري داري؟

 

من خوبم،تو هم برو بگير بخواب ديگه

 

اگه چيزي باعث ناراحتيت شده بهم بگو

چرا ديروز اينقدر از دستم عصباني بودي؟

 

ميخوام يکم استراحت کنم

 

وقتي ميبينمت اذيت ميشم

اذيت ميشي؟

 

آره

 

دنبالت اومدم چون نگرانت بودم

 

من صدمه ديده بودم، توام شروع کردي سرم داد زدن

 

فقط بيا از اين به بعد هر کسي سرش به کار خودش باشه

 

منم نگرانت شده بودم

فکر ميکردم گم شدي و نميتوني راه برگشتُ پيدا کني

از اين ميترسيدم که ديگه هيچوقت نتونم ببينمت

 

مگه چي ميشد دوباره منو نميديدي؟

تو که آدم فراموش کاري هستي

منم به راحتي فراموش ميکردي

 

عوضي، اين فکريه که تو در مورد من ميکني؟

 

خودمَم نميدونم چطور آدم احمقي مثل تو رو دوست دارم

 

ميدوني چقدر برام سخت و دردناک بود؟

نميخوام بدونم

 

ميخواستم اين حقيقتُ که دوست دارمُ پنهون کنم

 

چطور ميتونستم بهت بگم؟

 

من حتي نميدونم کي هستم

...بخاطر همين

 

با اينکه دلم خيلي تنگ ميشد و خيلي حسودي ميکردم

 

اما هيچ کاري از دستم برنميومد

بغير از اينکه تحمل کنم

 

خب توام مثل من دوسَم داشته باش

نيازي نيست از احساساتت فرار کني

نيازي نيست همه چيزُ بريزي تو خودت

 

دوس ندارم تورو اينجوري ببينم

برام مهم نيست چه گذشته اي داشتي

 

براي من هيچ چيزي بغير از خودت مهم نيست

اينو ميدونستي؟

 

!فقط خودت، باک چانگ-هو

 

چرا اينجا اينقد ساکته؟

امروزُ تعطيل کردم

 

بخاطر اتفاقاتي که دفعه پيش افتاد، واقعاً معذرت ميخوام

نبايد تنهات ميذاشتم

 

ميدونم هيون-جونگ دخترِ دهن لقيه

 

خودتُ بخاطر اينجور چيزا ناراحت نکن

 

واسه نمايشگاه آماده هستي؟

آره،تقريباً

 

عاليه

 

اين چيه؟

 

از کجا ميدونستي من از اينا دوس دارم؟

 

صبر کن برم قهوه بيارم

 

کدوم يکي از اينا واسه توئه؟ميخوام ببينمش

بعداً ميتوني ميبيني

 

عنوان:صبر کردن
هنرمند:يون سو-جين

 

قهوه با شکر ميخواي يا...؟

 

هنوز اونُ فراموش نکردي؟

 

نه...نتونستم

 

تا کي ميخواي ادامه بدي؟

 

تا کي ميخواي منتظرش بموني؟

 

به من نگاه کن

کسي که روبروت وايساده هيون-وو نيست

منم تائه-مين

ميدونم! لطفاً خودتُ با اون مقايسه نکن

!يون سو-جين

 

اوپا، من از اينکارات خوشم نمياد

اگه ميخواي اينجوري ادامه بدي ،ديگه نميخوام ببينمت

 

...هيون-وو

 

مهم نيست زنده باشه يا مرده، در هر حال صاحب همه چيزه

 

فهميدم، بعداً ميبينمت

 

...در ضمن داشت يادم رفت

 

اون کسي که قهوه با شکر دوست داره هيون-ووئه،نه من

 

!نميتوني بهتر بساويش؟ببين چقدر کثيفه

تو فقط با آب تميز آبکش،غر غرم نکن

کدوم مردي حاضر ميشه با زني ازدواج کنه که حتي بلد نيست ظرف بشوره؟

!خودنمايي نکن

 

نگا کن هنوز چربي روشه، درست حسابي بشورش

چربي کجا بود؟سه چهار بار شستمش! نکنه کار خودته

...دوباره تميز بشورش وگرنه

داري تهديدم ميکني؟

 

هي،جي اون-سو

چيه چانگ-هو؟

 

هي! داري چيکار ميکني؟

 

رو دماغت کف بود،فکر کردي ميخوام ببوسمت

!چانگ-هو

اينجاييد؟

خيلي جالبه

!آجوما

مثل تازه عروس و دومادا رفتار ميکنيد

عروس و دوماد کجا بود؟

يکم سيب زميني شيرين براتون آوردم

!عاشقشم

!بيا اينجا! بيا اينجا

پدرت کجاست؟

واسه يکاري رفته بيرون

 

!واي، سوختم

!داغه؟چيکار کنم؟بيا يکم آب بخور

 

حالت خوبه؟

 

اينجايي! همه جارو دنبالت گشتم

 

ياد بدهکاريات افتادي؟

 

چانگ-هو

چانگ-هو چي؟

 

نميدونم قبلاً چطوري زندگي ميکرده؟

 

چرا الان يادش افتادي؟

 

مطمئنم خونوادش دنبالش ميگردن

 

آدمي به سِن و سال اون، احتمالاً بايد يه دوست دختر يا همسري داشته باشه

 

...وقتي پيداش کرديم

تو شيکمش چاقو زده بودن

 

از اين ميترسم که نکنه مُجرم باشه

 

...نکنه نگرانيت بخاطر احساسيه که به همديگه پيدا کردن

دکترا گفتن به زودي حافظشُ بدست مياره

 

...اگه خوب بشه

برميگرده پيش خونوادش...

معلومه که خوب ميشه و برميگرده

 

نگرانيت بخاطر اينکه اون دوتا شروع کردن به دوس داشتن هم،درسته؟

 

احتمالاً هنوز هيچ رابطه اي ندارن

 

اما چون هميشه با هَمَن

تعجبي نداره احساساتشون نسبت بهم زياد بشه

 

منم بهش علاقمند شدم

 

اما بخاطر اتفاقي که براش افتاده، حتماً يه روز اينجا رو ترک ميکنه

 

پدر اون-سو! حالت خوبه؟

 

چيکار ميکني؟

 

اينو يکي از مسافرا جا گذاشته،درسته؟

پس چرا داري ميبنديش؟

اينُ دادن به من

 

حالا چرا اينجا ميبنديش؟

 

ميخواي مهموناي زنُ از اينجا ديد بزني؟

 

پرت و پلا نگو،ببين اونورش محکم بسته شده يا نه

 

آره خوبه

 

اما گره هاش يکم عجيب غريبه

 

زيادي بالا نيست،يکم بياري پايين بهتر ميشه ها؟

 

هــي،اينجوري بستي که بتوني زيرچشمي دامنا ـشونُ ديد بزني؟

 

نگا کن شُلش کردي

اين خيلي خطرناکه،اگه يکي روش بشينه بيوفته اونموقع چي ميشه؟بايد محکمتر ببنديش

 

چيکار ميکني؟

 

اينُ بخاطر تو اينجا بستم

 

چون همش مشغول کار کردني،بعضي موقع ها فراموش ميکني استراحت کني

هر موقع احساس خستگي کردي، بيا اينجا دراز بکش

!دختر احمق

 

!ببخشيد

 

چند دفعه بايد بهتون بگم؟ما اينجا رو نمي فروشيم

خيلي آدماي سرسختي هستين،ديگه نميتونم تحملتون کنم

 

فکر کرديد ميتونيد مارو بترسونيد؟

 

!ها ها چه دختر جسوري

بخاطر خوبي خودتونم که شده بايد اينجارو بفروشين

از طرف ديگه به توسعه شهرم کمک ميکنيد

يعني شما نميدونيد چرا ما نميخوايم اين زمينُ بفروشيم؟

شما معمولاً تو اينجور کارا دخالت نميکرديد،خيلي عجيبه

نکنه بخاطر اينکار پول ميگيريد؟

چي؟ کدوم پول؟ مراقب حرف زدنت باش

!اوه،فهميدم

اگه تا چند روز ديگه قرارداد امضا نکنيد،اونموقع ميبينيد چه اتفاقي ميوفته

هر کاري دوست داريد انجام بديد

!هر اتفاقيم بيوفته ما اين خونه رو نميفروشيم

 

چيه؟

 

!حرف حسابت چيه؟

کافيه،اگه اينجوري ادامه بديد آدماي بيشتري رو با خودتون دشمن ميکنيد

من فقط نگران خودتونم،خوب دربارش فکر کنيد

هر کاريم انجام بديد ما نمي فروشيمش، به سلامت

 

!بيا بريم

دخترشم مثل پدرشِ

 

!فکر کردن ميتونن منُ با تهديداشون بترسونن

مهم نيست اين پروژه چقدر اهميت داره

!چطور ميتونن اينقدر زياده روي کنن،بابا

 

يکم آروم باش.بشين

در موردش صحبت ميکنيم

چطور ميتونم آروم باشم؟

!ديگه شورشُ در آوردن

 

اينجا رو ميفروشيم

 

چي؟

 

اينجارو ميفروشيمُ يه جايه ديگه رو پيدا ميکنيم

 

همه چي رو از اول شروع ميکنيم

همونطوري که قبلاً شروع کرديم دوباره ميتونيم انجامش بديم

!نميخوام

من نميتونم اينجارو ترک کنم

ميخوام واسه هميشه با شما و چانگ-هو اينجا بمونم

يکم منطقي باش

 

اگه نتونستي راه سختُ ادامه بدي راه آسونُ انتخاب کن، اين چيزيه که خودت گفتي

پدر فکر ميکنيد اين راه آسونيه؟

چه فرقي ميکنه با فرار کردن

جي اون-سو ! تو ديگه بچه نيستي

هميشه هر جور که دلت خواست نميتوني رفتار کني

بايد ياد بگيري چطور با واقعيت کنار بياي

 

!بابا

!تو ديگه بچه نيستي

 

!به خودت بيا

 

اون-سو

 

!هي،جي اون-سو

 

حوصله حرف زدن ندارم

راحتم بذار

 

ميخواي تمام روزُ اونجا بموني؟

 

ممکنه پدر مشکلات ديگه اي ام داشته باشه

از موقعي که از شهر اومده ناخوش بنظر ميرسه

اگه اين موضوعي که بخاطرش انقدر عصباني هستي،واقعاً منم از خودت نااميد ميکني اون-سو

 

خيلي خب باشه...اگه اينجوري ادامه بدي

منم از روش خودم استفاده ميکنم

 

اگه بيرون نيايي تمام اين سيب زميني هارو خودم ميخورم

هنوز سيب زميني هاي که خانم "سون" برامون آورده پيش منه

ببينم تا کي ميتوني مقاومت کني

 

بخاريه اتاقارو روشن کردي؟

 

يکي از مهموناام حوله اضافي ميخواست

 

بهش دادم

 

ليست فردا رو آماده کردي؟

 

آمادست

 

...در مورد فروش اين زمين

 

بهتر نيست يبار ديگه دربارش فکر کنيم؟

 

من اينجارو خيلي دوس دارم بابا،بخاطر همين نميخوام از اينجا بريم

 

اما ميدونم هر جا هم بريم ميتونيم همه چيزُ از اول شروع کنيم

 

معذرت ميخوام

 

اون-سو

 

مقصر تو نيستي

 

مقصر منم

 

منم

 

کسب و کار مزرعه تو چه وضعيتيه؟

 

ميخواستم يه لطفي در حقم بکني

 

اينجاييد، پدر؟

 

داري چيکار ميکني؟

چيز مهمي نيست

 

چيزي ميخواستي بهم بگي؟

نه،هيچي؛ اول شما بفرماييد چي ميخواستيد بگيد

 

موقعي که ميخواي سقفشُ درست کني دقت کن زاويش 90 درجه باشه

 

چشم

 

پدر شما لطفاً بريد اينجا خيلي شلوغ پلوغه

 

کجا ميريم؟

فقط دنبالم بيا

کجا؟

 

رسيديم

رسيديم؟

 

اين چيه؟

چي ميتونه باشه؟صندوق پست ديگه

صندوق پست؟

 

وقتي با پدر دعوا ميکردي،واقعاً دلم ميخواست محکم بغلت کنم

اما نميتونستم

 

ممکنه بازم از اين موقعيت ها پيش بياد

وقتايي که حس گريه کردن بهت دست ميده اما من نميتونم بغلت کنم

يه چيزاي هست که نميتونيم جلوي پدرت انجام بديم

 

چون هنوز آمادگي اينو نداريم که پدر چيزي بگيم

بخاطر همين هر موقع دلمون براي هم تنگ شد يه نامه مينويسم

ميايم اينجا ميذارم.چطوره؟

 

فکر خيلي خوبيه

 

وقتايي که غمگيني به سايه ـت فکر کن

حتي اگه فرارم کني اون هميشه دنبالت مياد

 

هر اتفاقيم بيوفته مطمئن باش اون ترکت نميکنه

 

اون سايه ،چانگ-هوئه

 

ممنون

 

فکر کردي چيزي بهت نميگم،آره؟

 

!!آخه اين چه نامه عاشقانه ايه؟

تو سايه مني؟چقد خسته کننده

 

چقد ناسپاس..ميدوني واسه نوشتن اون نامه چقد به مغزم فشار آوردم

پس از دفعه بعد بيشتر رمانتيک باش

"مثلاً بگو "دوست دارم يا "دلم برات تنگ شده" اينجور چيزا

دلم برات تنگ شده، دستشويي که نداري؟

 

!بابا

 

يکي از مهمونا سراغ تورو ميگرفت

اوه داشت يادم ميرفت،يه حوله اضافي ميخواست

من براش ميبرم

لازم نکرده اون يه زنه

 

چانگ-هو

 

ميتونيم يکم صحبت کنيم؟

 

بهم بگيد چي ذهنتونُ انقد مشغول کرده

 

نسبت به اون-سو چه احساسي داري؟

 

راستش منم ميخواستم باهاتون صحبت کنم

 

اون تنها بچمِ و از هر گنجي برام باارزش تره

هر کاري بتونم براش انجام ميدم

 

سعي کردم به بهترين شکل تربيتش کنم،اون دختر شاد و سرحاليه اما خيلي گريه ميکنه

اون تو همينجا بزرگ شده

 

فقط چنتا دونه دوست داره و تو برخورد با پسرا خجالتيه

 

بخاطر همين تا حالا دوست پسر نداشته اما مطمئنم بزودي با يکي آشنا ميشه

 

بعنوان يه پدر،نميخوام شاهد صدمه ديدن دخترم باشم

اميدوارم يه روزي با يه آدم خوبي آشنا بشه و با خوشحاليُ آرامش زندگي کنه

 

وقتي حافظه ـت برگشت اونموقع ميخواي چيکار کني؟

 

وقتي فهميدي کي هستي وخونوادت کجاست

 

برميگردي به همون جايي که بودي

مارو ترک ميکني بعدش اون-سو ميخواد چيکار کنه؟

 

ازت ميخوام احساسي که به اون داري رو فراموش کني

خواهش ميکنم

 

ميتوني پيش دوستم زندگي کني

تو مزرعه ـش بهت يه کار ميده

 

چانگ-هو کجاست؟

 

گفت ميره پياده روي

 

بابا، براي فردا مشتري نداريم ميتونيم مُتل تعطيل کنيم

بيا بريم پيک نيک، کنار ساحل

ميخوام دريا رو ببينم

 

خيلي وقته دريا نرفتيم

چانگ-هو ام دوس داره ببينه

باربکيو درست ميکنيم،غذاهاي دريايي ميخوريم،يکمَم هواي تازه ميگيريم

بابايـــي

 

!اوه چانگ-هو،به موقع اومدي

بيا اينجا

 

تو هم دوست داري ساحل بيايي،درسته؟

 

چي شده؟نميخوايد بريد؟

 

خب پس يه جايه ديگه بريم؟

 

باشه،ميريم

 

مگه نه، پدر؟

!واقعاً؟! خب پس ميريم

 

!آخجون ميريم ساحل

 

چانگ-هو،چت شده؟

 

نميخواي چيزي در مورد رابطمون به پدر بگي؟

 

!هي ،چانگ-هو

 

باشه،بهش ميگيم

 

مطمئنم اول يه نصيحَتِت ميکنه

اگه اشکِ دخترِ يکي يدونَمُ دربياري

نميذارم جون سالم بدر ببري،اينجوري

تو قلبِ تنها دختر منُ دزديدي

 

هي،بيا اينجارو ببين

 

چانگ-هو،بيا اينُ ببين

 

داخل اين بطري، آرزوهاتُ مينويسي

پرتش ميکني تو دريا و آرزوهات به حقيقت ميپيونده

بيا ما هم همينکارو بکنيم وقتي رفتيم ساحل،ها؟

 

...بطري بعد از چند سال

برميگرده پيش صاحبش...

 

اميدوارم يه روزي با يه آدم خوبي آشنا بشه و با خوشحاليُ آرامش زندگي کنه

 

ازت ميخوام احساسي که به اون داري رو فراموش کني

التماست ميکنم

 

وقتي حافظه ـت برگشت،اونموقع ميخواي چيکار کني؟

 

قربان،اما گفته بوديد اين پروژه رو به دست من ميسپاريد

 

کي قرارداد عربستانُ از شرکت رقيبمون گرفت؟

 

کي موفق شد قرارداد با ژاپنُ به امضا برسونه؟

همه اين کارارو مديرعامل جانگ انجام داد

پس هيچ حقي نداري بپرسي، چرا اين پروژه رو به تو ندادم

!قربان

شنيدم تو بخش ـتون مشکلاتي هست

اول اونارو حلش کن

 

به مدير "جانگ" بگو بياد اينجا

 

پسرش مُرده،جاشُ يه نفر ديگه گرفته

 

خواهيم ديد...يه روزي تو دستاي خودم مُچالت ميکنم

 

چانگ-هو،اي پسريه تنبل

 

باک چانگ-هو

اين عروسکه دل درد داره

اگه شکمشُ فشار بدي احساس بهتري پيدا ميکنه

 

~دوسِت دارم ~ دوسِت دارم~